چرا رسانه‌های اجتماعی شما را ناراحت می‌کنند و نمی‌خواهند که مقام و رتبه اقتصادی داشته باشید؟

وقتی سرچ اینستاگرام را باز می‌کنیم، احتمالاً با انبوهی از پست‌های عجیب ‌و غریب مواجه می‌شویم که کلیک بر روی هر کدامشان می‌تواند برایمان جالب و دوست ‌داشتنی باشد. اما خیال کنید تاجری فریب‌کار، برای درآمد یا سود بیشتر، پشت دستگاه سرچ اینستاگرام نشسته و دارد پست‌های مشخصی را به‌ سمت ما سوق می‌دهد.

به گزارش سرویس فرهنگی بانگ اقتصاد، احتمالاً حس بدی پیدا می‌کنیم. حس فاجعه ‌آمیزتر جایی به سراغمان می‌آید که بفهمیم کل زندگیِ اینترنتی‌مان را او هدایت کرده و ما هم ناآگاهانه دستخوش بازی‌های او بوده‌ایم. آیا باز در اینترنت خواهیم ماند؟ مسئله فقط این نیست که کاربران اینترنت سرگرم محیط‌هایی می‌شوند که بدترین ویژگی‌ها را در ما بیدار می‌کند، یا اینکه قدرت زیادی در دست معدود افرادی متمرکز شده که ابررایانه‌های ابری را کنترل می‌کنند. مشکل بزرگ‌تر این است که همۀ ما دستگاه‌هایی با خود حمل می‌کنیم که ابزار مناسبِ اصلاح توده‌ای رفتار هستند. معنای اصلی بومر (BUMMER) ناخوشایند و فاجعه‌انگیز است؛ اما لانیر آن را با حروف بزرگ به‌‌منزلۀ اسم اختصاری می‌نویسد که ترجمۀ آن این است که در شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های گوناگون، «رفتار کاربران دست‌کاری می‌شود و از طریق آن یک امپراتوری اجاره‌ای ساخته می‌شود». مشکل بامر استفاده از فناوری برای جهت‌دهی مردم و تمرکز قدرت به چنان شکل دیوانه‌‌وار و وحشت‌‌آوری است که به تهدیدی برای بقای تمدن تبدیل می‌شود. بامر چیزی است که باید از آن دوری بجویید.

لفاظی‌های شاد از سوی شرکت‌هایبومر در مورد دوستان و برای ایجاد ارتباط بیشتر جهان است. با این حال علم حقیقت را آشکار می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهد که افراد در جهان آن طور که باید به هم متصل نیستند و از انزوای شدید رنج می‌برند. این الگو آن قدر واضح شده است که حتی تحقیقات منتشر شده توسط شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که آن‌ها چگونه شما را غمگین می‌کنند. محققان فیس‌بوک عملاً اذعان کرده‌اند که می‌توانند مردم را ناراضی کنند بدون اینکه مردم بدانند چرا! چرا چنین چیزی را به عنوان یک نتیجه تحقیقاتی عالی تبلیغ کنید؟ آیا این به تصویر برند فیس بوک آسیب نمی‌رساند؟ دلیل آن ممکن است این باشد که تبلیغات بزرگ برای دستیابی به مشتریان واقعی بوده است؛ کسانی که برای دستکاری شدن پول می‌پردازند. به عبارت دیگر شما در این فضا محصول هستید، نه مشتری. مطمئناً خوب است که افراد می‌توانند به هم متصل شوند، اما چرا آن‌ها باید دستکاری توسط شخص ثالث را به عنوان قیمتِ این ارتباط بپذیرند؟از آنجایی که استراتژی اصلی مدل کسب و کاربومراین است که به سیستم اجازه دهد تا هرچه بیشتر شما را به طور خودکار وفق دهد و از آنجایی که احساسات منفی می‌توانند با سهولت بیشتری مورد استفاده قرار گیرند، مطمئناً چنین سیستمی به دنبال یافتن راهی است که شما را وادار به داشتن احساس بد کند. این کار جذابیت‌های پراکنده‌ای را در بین افسرده‌ها نیز ایجاد می‌کند، زیرا خلبان خودکار که احساسات شما را جذب می‌کند، متوجه می‌شود که تضاد بین رفتار و تنبیه مؤثرتر از رفتار یا تنبیه به تنهایی است. اعتیاد با بی لذتی همراه است و به نظر می‌رسد معتادان به شبکه‌های اجتماعی مستعد ابتلا به بی لذتی طولانی مدت هستند.

بومرشما را ناراحت و ناراضی خواهد کرد اما چگونه؟ در شرکت‌های بومر شکل خاصی از ناراحتی به طور طبیعی برای شما طراحی خواهد شد. ممکن است مضطرب شوید که به اندازه سایر افرادی که در معرض آن‌ها هستید جذاب یا موفق نباشید. اما این چیزی نیست که ما را ناراحت می‌کند. به عبارت دیگر بومر شما را در موقعیتی فرعی قرار می‌دهد که از نظر ساختاری تحقیرکننده است؛ انگار که یک الگوریتم احمقانه بر من قدرت دارد. تمام هدفبومرتبدیل و تغییر رفتار شما به یک محصول است. الگوریتم‌ها اساساً به نفع صاحبان پلتفرم و تبلیغ‌کنندگان کار می‌کنند و آن‌ها، برای دستکاری شما به انتزاع‌ها و اطلاعاتی از شما نیاز دارند. البته الگوریتم‌هایبومردر پشت شرکت‌هایی مانند فیس‌بوک و گوگل در برخی از معدود فایل‌هایی در جهان ذخیره می‌شوند که قابل هک نیستند. عمیق ترین اسرار CIA بارها و بارها فاش شده است، اما شما نمی‌توانید نسخه‌ای از الگوریتم جستجوی گوگل یا الگوریتم فیسبوک را پیدا کنید. در عصربومرهمه چیز متفاوت است!

قضاوت‌های الگوریتم‌هایبومرکه شما را طبقه‌بندی می‌کنند ممکن است از نظر علمی معنی‌دار یا قابل اعتماد نباشند، اما در زندگی واقعی واقعاً اهمیت دارند. آن‌ها با اخباری که می‌بینید یا محصولاتی که به شما ارائه می‌شود، بازی می‌کنند. برای روشن بودن، دو سطح از قضاوت در ماشینبومروجود دارد. یک نوع می‌تواند توسط انسان‌ها درک شده و توسط انسان‌ها دیده شود. در حال حاضر اینترنت مملو از نظراتی است که درباره شما وجود دارد. سطح دیگر قضاوت، براساس همبستگی‌های ریاضی است که ممکن است مردم هرگز نبینند یا نتوانند تفسیر کنند. مانند اینکه چه تبلیغات و اخباری تأثیر خاصی روی شما خواهد داشت. جزئیات هر چه که باشد، به آنچه در حال رخ دادن است توجه کنید. ناگهان شما و افراد دیگر در بازی احمقانه‌ای قرار می‌گیرید که هیچ کس آن را درخواست نکرده است. این دوز ثابت از اضطراب اجتماعی فقط مردم را بیشتر درگیر می‌کند. مکانیسم‌های عمیق در بخش‌های اجتماعی مغز ما موقعیت اجتماعی ما را کنترل می‌کند و باعث می‌شود که ما از رها شدن بترسیم. یک شیطان کوچک در ما وجود دارد که رقابتی است. ما می‌بینیم که فردی به عنوان محبوب، باهوش، باارزش و... شناخته شده است. پس شیطان کوچک در درون افراد تحریک می‌شود تا کاری برای خودش انجام دهد. اما تا زمانی که درونبازی بومربمانید، هرگز نمی‌توانید فرار کنید. یک میلیون بازیبومرهمیشه در جریان است و شما تقریباً در همه آن‌ها بازنده هستید، زیرا با کل سیاره رقابت می‌کنید. گویی به جای اینکه یک بازی فوتبال در یک زمان انجام شود، همیشه یک بازی جهانی وجود دارد که تمام زمین را در بر می‌گیرد و همه افراد در برابر هم قرار می‌گیرند و اکثر ما همیشه می‌بازیم. اگر قرار بود مردم عادی همگی خوشحال و راضی باشند، آن وقت ممکن است یک لحظه از وسواس شبکه‌های اجتماعی دور شوند. اما اگر همه آن‌ها در مورد اینکه آیا به اندازه کافی محبوب هستند یا خیر، نگران شوند، هیچ وقت جرأت نمی‌کنند از تعامل خارج شوند چراکه به دلیل هوشیاری طبیعی تحریک شده، قلاب شده‌اند!

بدتر آن که رسانه‌های اجتماعی نمی‌خواهند که شما شأن، مقام و رتبه اقتصادی داشته باشید! از زمانی کهبومرظاهر شد، زندگی اقتصادی بسیاری از مردم در جهان توسعه یافته کیفیت ناخوشایندی به خود گرفت. افراد بیشتری به اقتصاد گیگ متکی هستند که برنامه ریزی زندگی را دشوار می‌کند. اقتصاد گیگ (Gig Economy) محیطی است که موقعیت و جایگاه افراد در آن به طور معمول موقتی است و شرکت‌ها و سازمان‌ها عمدتاً قراردادهای کوتاه‌مدت با فریلنسرها یا همان آزادکاران منعقد می‌کنند. به بیان ساده‌تر، افراد به‌جای اینکه دنبال شغل‌های تمام‌وقت و بلندمدت باشند، به‌دنبال شغل‌های کوتاه‌مدت هستند و با تمام شدن یکی به‌سراغ بعدی می‌روند. به بیان دیگر، به نظر می‌رسد سطح ریسک در زندگی مالی افراد هرگز کاهش نمی‌یابد. به عنوان مثال در ایالات متحده شبکه امنیت اجتماعی ناچیز است و این بدان معناست که حتی افراد ماهر و سخت کوش ممکن است پس از سال‌ها خدمت به حرفه خود بی‌خانمان شوند. در همین حال، تعداد کمی از کارآفرینان به طرز خارق‌العاده‌ای ثروتمند شده‌اند و شکافی بین فقیر و غنی ایجاد کرده‌اند که یادآور عصر طلایی قرن نوزدهم است. آیا این تغییر ناپایدار در قرارداد اقتصادی-اجتماعی مربوط بهبومراست یا به طور اتفاقی این دو تحول همزمان ظاهر شدند؟ پاسخ این است کهبومر بسیاری از مردم را از نظر احساسی و مالی ناامن کرده است. چه ارتباطی دارد؟ ابتدا لازم است در مورد سیاست دیجیتال در سال‌هایی که بومر متولد شد، توضیح دهیم.

بومرتا حدی نتیجه ناخواسته یک جنبش شدید و تقریباً مذهبی برای ترویج نرم افزار آزاد و باز در دهه قبل از ادغام اینترنت بود. از قضا فشار اجتماعی و سیاسی از سوی هیپی‌های فنی چیزی است که کارآفرینان را به تمرکزِ تقریباً انحصاری بر روی مدل‌های کسب‌وکار مبتنی بر تبلیغات در زمان وقوع اینترنت سوق داد. ویژگی‌ای که شرکت‌های بومر در ابتدا تصور عموم را به خود جلب کرد، احتمالا رایگان بودن خدمات بود. «برای جستجو یا آپلود یا تماشای ویدئو در یوتیوب نیازی به پرداخت هزینه به گوگل ندارید». رایگان بودن چیزی است که باعث شد این خدمات به سرعت بزرگ شوند.

ایدۀ ارائه رایگان خدمات اطلاعاتی با فناوری پیشرفته و کسب درآمد با تبلیغات، جدید نبود. در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم، چاره‌ای جز رایگان کردن رادیو و تلویزیون بر روی آنتن وجود نداشت، زیرا هیچ راهی برای ایستگاهی وجود نداشت که بداند چه کسی در حال تنظیم رادیو و تلویزیون خود برای تماشای آن ایستگاه است. در مورد خدمات اینترنتی، از ابتدا یک انتخاب وجود داشت. در واقع، اولین طراحی برای یک شبکه دیجیتال توسط تد نلسون در دهه 1960 به وجود آمد. فرض بر این بود که مردم برای چیزهای خوب در یک شبکه دیجیتال هزینه پرداخت می‌کنند اما این ایده توسط جنبش نرم افزار آزاد به فراموشی سپرده شد. جنبش آزاد کردن نرم افزار بر اساس یک اشتباه صادقانه بنا شد. این یک امر جزمی شد که اگر نرم افزار، رایگان نبود، نمی‌توان آن را باز کرد، به این معنی که هیچ کس جز مالک کد منبع را نمی‌بیند؛ بنابراین هیچ کس متوجه نمی شود که نرم افزار واقعاً چه کار کرده است. اگر منصف باشیم، این نگرانی مبتنی بر حدس و گمان نبود. شرکت‌هایی که نرم افزار می‌فروختند، معمولاً کد منبع را فاش نمی‌کردند. دلیل آن این بود که اگر کد منبع فاش می‌شد، هر کسی می‌توانست آن را کمی تغییر دهد و به عنوان یک برنامه جدید بفروشد. همه می‌دانستند که نرم افزار در نهایت از قانون مهم‌تر خواهد شد، بنابراین چشم انداز دنیایی که با کدهای مخفی اجرا می‌شود تاریک و وحشتناک بود. اما اگر کدهای برنامه‌نویس‌ها آزادانه کپی می‌شد، چگونه امرار معاش می‌کردند؟ شاید آن‌ها بتوانند کد را بدهند و از پرداخت پول برای حل مشکلاتی که برای برنامه پیش می‌آید، درآمد کسب کنند. در واقع آن‌هابه جای اقتصاد سلطنتی وارد اقتصاد گیگ می شدند اما حداقل کد منبع قابل مشاهده باقی می‌ماند و بنابراین جامعه باز و دموکراتیک شکوفا می‌شد.

احساس خوبی بود، اما کار نکرد. در دورانی که فعالان برای اولین بار خواستار باز شدن نرم افزار شدند، کامپیوترها هنوز متصل نشده بودند. اکنون آن‌ها هستند! این بدان معناست که یک شرکتبومرمی‌تواند با اجرای برنامه‌ها به طور انحصاری روی رایانه‌های خود، مدلی از شما را در نرم‌افزار بسازد. این رایانه‌ها در مکان‌های فوق امنی قرار می‌گیرند که هرگز از آن‌ها بازدید نخواهید کرد. نرم افزاربومرمعمولاً بر پایه نرم افزار آزاد و باز اجرا می‌شود اما هیچ کس نمی‌تواند بداند که در آن چه کاری انجام می‌شود. جنبش نرم افزار باز در تلاش برای تقویت باز بودن و شفافیت در کدی که اکنون زندگی ما را اداره می‌کند، مطلقاً شکست خورد.

در سال‌های قبل از تولد گوگل، اولین شرکت بزرگبومر، یعنی فن‌آوران هیپی، حامیان ترسناکی بودند که همه اطلاعات مرتبط را رایگان می‌کردند، اما این تنها ایده‌آلی نیست که آن‌ها دوست داشتند. فن‌آوران عملاً کارآفرینان قهرمانی مانند استیو جابز را می پرستیدند. رهبران کسب‌وکارهای فناوری شاید به اندازه هکرها باهوش نبودند، تا آنجا که به هکرها مربوط می‌شد، اما همچنان آنها را رویاگرا (خیالی) می‌دانستند. به کامپیوترهای صاف و براقی که استیو جابز به دنیا آورد نگاه کنید! پس دو جریان با هم برخورد کردند. همه چیز باید رایگان باشد، اما ما عاشق قهرمانان بنیانگذار فناوری بزرگ هستیم. آیا تناقض را می‌بینید؟ قرار است همه چیز رایگان باشد، اما همه چیز قرار است درباره کارآفرینان قهرمان باشد و کارآفرینان پول در می‌آورند. چگونه می توان آن دو موضوع را با هم تطبیق داد؟ حول و حوش قرن بیستم در مورد این موضوع احتیاط‌ها و ابهامات زیادی وجود داشت. در نهایت، تنها یک روش مصالحه شناسایی شد: مدل تجاری تبلیغات. تبلیغات باعث می‌شود جستجو، موسیقی و اخبار رایگان باشند. تبلیغات تبدیل به کسب و کار غالب در عصر اطلاعات خواهد شد. این موضوع در ابتدا احساس بدی نداشت اما با پیشرفت اینترنت، دستگاه‌ها و الگوریتم‌ها، تبلیغات ناگزیر تبدیل به اصلاح رفتار انبوه شد. در واقع بومر این گونه متولد شد!

ذات مدل کسب و کاربومراین ادعا است که تنها یک راه ممکن برای کارکرد خدمات دیجیتال وجود دارد و آن این است که شما باید تابع شوید. شیوع این پیام یکی از بهترین دلایل برای ترک شبکه‌های اجتماعی است. آیا هنوز هم دوست دارید در شبکه‌های اجتماعی باقی بمانید؟

عنوان کتاب: Ten Arguments for Deleting your Social Media Accounts Right Now

نویسنده: Jaron Lanier

مترجم: مینا راستی